بدون عنوان
عسل مامان عشق مامان سلامممم
دختر باهوش من تقریبا اعضای صورت و بدنش رو شناخته
کلمه نون هم تازگی ها یاد گرفتی
نمیدونم چرا زیاد دوست نداری حرف بزنی بیشتر دوست داری دست من رو بگیری و چیزی رو که میخوای رو با ایما و اشاره بیان کنی
عاشق این هستی که بری پشت مبل و قایم بشی و من دنبالت بگردم
یه کار شیرین یاد گرفتی و اونم اینه که هر جا آینه باشه خودت رو میبینی و میخندی و برای خودت شکلک در میاری
دوسه روز پیش داشتم لباس تنت میکردم که بری بیرون تا لباس جدیدت رو پوشیدی دوییدی رفتی جلو بوفه که پشتش اینه داره خودت رو نگاه کردی و کلی ذوق کردی از اون روز فهمیدم که عاشق آینه شدی
یه کار خطرناک امروز یاد گرفتی اینکه میری رو کشو گاز و وایمیستی که خیلی باید حواسم بهت باشه
تقریبا رشد و سرعت یادگیری خانم خانمای ما اینقدر زیاده که نمیشه خیلی دقیق بیانش کنم تا جایی که یادم بیاد و تو ذهنم بمونه سعی میکنم بیام و بنویسممممم
مامانی خیلی دوستت دارم عاشق اینم که میای پشتم و صورتت رو میچسبونی به کمرم و من از قلقلک جیغ میزنم و تو بلند بلند میخندیییییییی فدات شممممممممم
اناهیتا در حین خراب کاری و اخم به مامانش
یه خواب شیرین
عسلم وقتی موهاش بلند بود
گل مامان وقتی موهاش رو کوتاه کردیم