واکسن دوماهگیت
مدت ها بود استرس واکسنت رو داشتنم مخصوصا وقتی پست های دوستام تو نی نی سایت رو میخوندم استرسم زیاد تر میشد26 تیر باید واکسن میزدی ولی چون افطاری دعوت بودیم از ترس اینکه اذیت شی نبردمت. بالاخره شنبه شد و روز 29 تیر با بابایی رفتیم بهداشت ....وای چقدر سخت بود وقتی دوتا پات رو دوتا پرستارای بهداشت گرفته بودن و تو گریه ای کردی که تا اون روز ازت نشنیده بودم یه جوری گریه میکردی که دلم برات خیلی سوخت من روم رو کردم اونور چون اصلا دلم نیومد ببینم به پات واکسن میزنن ولی بابایی دستات رو گرفته بود و قربون صدقت میرفت تو هم زل زده بودی تو چشاش و با گربه انگار التماس میکردی که بسته ..............
من قبلش بهت استامینوفن دادم وقتی اومدیم خونه اروم شده بودی و خوابیدی ولی سر چهار ساعت بیدارشدی و تا پات رو تکون میدادی گریت در میومد منم سفت بغلت کردم و پات رو نگه داشتم که تکون ندی ولی فقط همین چهار ساعت اول رو یه ربع درد کشیدی چون باید هر چهار ساعت استامینوفن میدادم بهت تا درد نکشی و خدا رو شکر تب هم نکردی ....